این رخ دیوانه...
من نمی فهمم چرا فصل ها ترتیب دارند ،خروس ها کاکل .یا چرا خانه احشام می شود اغل.
وچرا رفاقت بین موش ها وگربه ها نیست؟
نمی فهمم چراخوردن، لب بسته پسته باب نیست؟
یا که ترس های بچگی هامان از چه می امد پدید؟
یاکه ایا قصه ها با غصه ها گشته عجین؟
یاکه اینان از دردها می اید پدید؟
یا چرا شیر دارد یال ودم وان یکی حیوان بدارد پولک وبال ونیش تند؟
واز همه بدتر، همینکه صبح به صبح
من بگویم این رخ دیوانه در،ایین من
چه دارد در پس اش این گونه خوف؟