از اندره ژید ممنونیم که زنده نماند وندید، ما چه بلایی سر" مائده های زمینی" اش اوردیم!
«ناتانائیل!
چندیست دلم لک زده است از لاک مجازی ام بیرون بیایم چراکه گیف های (ناتانائیل عزیز، فارسی معادل اش را نمی دانم!پس گله نکن!) خاطره ام طعم واقیعت را نمی دهند.لحظه هایم پی در پی در کانال گردی می گذرند .طعم تلخ درد ها، جایشان را به "بلاک ها"داده است وشیرین ترین لحظه ها،جایشان را به "لایک ها"!
اه، ناتانائیل !کاش عظمت در لایک تو باشد نه در ان پُستی که لایک می کنی؛
چرا که اوضاع عجیبی رقم خورده است.کسی که شکارچیِ حیوانات است ،گروه" حمایت از حیوانات" می زند. تنبل ها پُستِ" پشکار و تلاش" را لایک می کنند و دروغ گو، پُستِ "مرگ بر دروغ" می گذارد.....ودریغ از یک تکان وارتعاش در روح و روان مبارکشان!
ناتانائیل! در این روزگار تنلگر ها زیاد به چشم می خورند ولی انگار وجدان ما دایورت است روی بی خیالی!
ومن از همین می ترسم که بعد ها،ما فقط مجازا ادم شویم و در حقیقت ، چیز دیگری بنماییم (؟!)..... .»
عملیات جشن پتو
خوابگاه پسران_نیمه شب_اتاق یکی از بچه ها
_بجه ها اومد .اماده باشید.
تق تق صدای باز شدن در
_چرا چراغا خاموشه؟
_بجه ها یک ،دو ،سه شروع کنید!!!
_نهههههههههههههههه
حالا بجه هادر کشمکش
_علی قشنگ پتو بنداز روسرش.
_فقط فرار نکنه ها!!!!تق!!!
_حسن چاق شدیا!!!زارت!!!
_حسنی اینا همه محبته بگیر که اومد!!زورت!!!!!
_حسن جان فقط منم که نمی زنمت!!ولش کنید بد بختو!!!!!بوب!!!!
_بچه ها محکم بگیریدش !حالا علی کریمی پشت توپه..... دور خیز میکنه...... و حالا با تمام قدرت میزنه(شترقققققققققققققق) و...گللللللللللللللللللللللل
_اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ!!!!!
چراغا روشن شد
_ااااا...کی چراغارو روشن کرد .من هنوز یه دل سیر نزندمش!!!!!
یهو بچه ها میبینن حسن دم در
_اگه این حسنه پس این کیه؟(اشاره به پتو)
حسن با( یه لبخند شیطانی) _من جای شما بودم فرار میکردم .چون من از سرپرست خواسته بودم بیاد شوفاژ اتاق رو نگاه کنه !حالا به نظرتون زیر پتو کیه؟!!!!!!.
حسن _همیشه برای این جور عملیات ها تیم شناسایی حتما داشته باشید!!!!!
نکته اخلاقی : بعضی شوخی ها از کنترل ما خارج میشوند انها را انجام ندهید!!!!
خدا اینجاست......
خدا اینجاست.
درین وادی، درین برزخ، در این جا که عذابی هست، برای من،
برای روح ،
برای تن.
درست اینکه اسمانش دور ، هوایش سرد،ولی با این وجود،خدا را شکر،در نفس هامان خدا هست .
خدا همین درد است همین درد... .
به یادار که این جا زمین است وتو بهشت ات را بدادی به ان یک دانه سیب ات و تنها مانده بودی درین دشت بلاخیز ،خدا هم درد شد هم درمان برایت.
همان دردی که درین لحظه کنار ماست .
به فکر ماست .
درون گنجه دلهاست.
همان که ز روی زرد تو پیداست
و تو قدرش نمی دانی
وگویی سخت باشد ،تلخ باشد.
بدان این کیفر ان سیب شیرین طعم باشد.
پس به او کن احترام و دعا کن فزون گردد
ودر هنگام سختی ها بدان خدا نیز با تو می گرید.
این رخ دیوانه...
من نمی فهمم چرا فصل ها ترتیب دارند ،خروس ها کاکل .یا چرا خانه احشام می شود اغل.
وچرا رفاقت بین موش ها وگربه ها نیست؟
نمی فهمم چراخوردن، لب بسته پسته باب نیست؟
یا که ترس های بچگی هامان از چه می امد پدید؟
یاکه ایا قصه ها با غصه ها گشته عجین؟
یاکه اینان از دردها می اید پدید؟
یا چرا شیر دارد یال ودم وان یکی حیوان بدارد پولک وبال ونیش تند؟
واز همه بدتر، همینکه صبح به صبح
من بگویم این رخ دیوانه در،ایین من
چه دارد در پس اش این گونه خوف؟
به رنگ فرهنگ، به طعم دود
لطفا سیگار بکشید .کاری هم به عکس رویش که ریه اش و لاش نشان می دهد ،نداشته یاشید.این ها کار دستان پشت پرده است که نمی گذارند یک دود سیگار خوش از گلوی شما پایین برود.هیچ جور هم گول این حرف دکتر ها که می گویند:" نیکوتین دارد، 50 نوع سرطان به بارمی اورد.." و از این دست مطالب تخقیق شده را نخورید.این حرف ها برای تشویش اذهان عمومی ست .حتی اگر عکس ریه کباب شدتان را هم اوردند باور نکنید ،بگو یید فتو شاپ است.فقط تا رمق دارید ،سیگار بکشید.
احیانا اگر هم خدای نا کرده، دردی و خس خسی، خودتان احساس کردید . باک تان نباشد ،این ها همه تلقین است. خون هم بالا بیاورید، باز تلفین است .اصلا تلقین نباشد، شما فقط بکشید . نهایتش مرگ است که ان هم حق است . برویدحال کنید ،این هم مدعایی برای اثبات رسالت سیگارکشیدن . شما را به حق هم می رساند. تازه علاوه براین ها کلاس هم دارد... .پس عزیزانم سیگار بکشید....
بدون شرح
با تو ام ای کسی که هر از چند گاهی در خوابگاه غذایت میسوزد سر گاز، از سر فکر به این که نکند خوراک افکار جامعه ات نه بگیرد.
با تو ام ای کسی که در خوابگاه دمپایی هایت را هر روز به پا دیگری میبینی ودم نمی رنی ولی تا پا در کفش وظیفه ات میکنند با در زمین میکوبی!
اری خطابه سخنم با توست که از اتوبوس جا می مانی از سر خواب ولی بی خوابی برای جا نماندن از سیر در تجمعات.
با توام ای کسی که خبر از زندگی خودت نداری ولی خبر دار رویداد های داغ روزگاری.
با توام ای کسی که جوراب هایت در خوابگاه یک تنه یاداور فاجعه هیروشیماست اما حالی برای شسنتشان نداری ولی تا حرف از شست وشو مغزی می شود یه تنه منبر داری میکنی.
وچه چه چه...
بعضی از این ها چیز بدی نیست ولی انگار این ترم از زندگیت بوی مشروطی میدهد فرجه ای برای خودت دست وپا کن.بیا یک بار از نو هرانچه هستی را مرور کن.
" کودک درون من"..کجایی؟ کاش بر میگشتی ؟....